زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در بازگشت به کربلا
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام» «خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام» گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد قامت خم گشته ای بهر جواب آورده ام اشک،سرخ وچهره زرد و تن سیاه ومو سفید این همه سوغات از شام خراب آورده ام اشک می بارم ز داغ چار سـاله دخترت گرچه پرپر شد گلت باخود گلاب آورده ام هـمرهـم زین الـعباد این حجت دادار را جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام |